داستانک های فلسفی
برتولت برشت را بیشتر به عنوان برجسته ترین نمایشنامه نویس تئاترِ روایی، و به خاطر نمایشنامه های مشهورش میشناسند. اما برشت گذشته از این که نمایشنامه نویسی موفّق و کارگ...
برتولت برشت را بیشتر به عنوان برجسته ترین نمایشنامه نویس تئاترِ روایی، و به خاطر نمایشنامه های مشهورش میشناسند. اما برشت گذشته از این که نمایشنامه نویسی موفّق و کارگ...
هیولا(بخش دوم )شبی مثلِ تمامِ شبها خوابیدیم، و صبح زیبا دیگر بیدار نشد. دکترها گفتند در خواب سکته کرده. نمیخواهم دربارهی مرگِ همسرم، روزهای بعد از آن، و احساساتِ ...
هیولا(بخش اول)اول میخواستم بروم کلانتری و اعتراف کنم. حتی چندبار تا جلوی پاسگاه هم رفتم؛ آنقدر در ماشین نشستم و به آمدوشدِ آدمها نگاه کردم که شب شد. بعد ماشین را...
داستان قلهها و آدمها - م_سرخوشماشین را در شانهخاکی پارک میکنم. موبایلم را برمیدارم و کابل را جدا میکنم. صدای موسیقی قطع میشود. فلاسکِ چای را برمیدارم. پیا...
داستان یک گُلِ سرخ برای امیلی انگار این خاصیتی بود که بارها روح او را به زنجیر میکشید؛ اما وحشیتر و خبیثتر از آن بود که مرگ را بپذیرد.دفعهی بعد که او را دیدیم دی...
یک گُلِ سرخ برای امیلی - نویسنده: ویلیام فاکنروقتی که میس «امیلی گریرسن» مُرد، همه اهل شهرِ ما به تشییع جنازهاش رفتند. مردها از روی تأثرِ احترامآمیزی که گویی از فر...
داستان مورمور - نویسنده: بوریس ویانامروز صبح وارد شدیم و از ما پذیراییِ خوبی نکردند، چون در ساحل هیچکس نبود جز انبوهی از آدمهای مُرده یا تکهپارههایی از آدمها...
هتل پالاس تاناتوس - 2کلارا گمان میکرد پس از طلاق گرفتن از شوهرش، با این پسر ازدواج خواهد کرد، اما بهمجردِ بازگشت به انگلیس، آن مردِ لاابالی برآن شد تا هرچه زودتر ...
داستان هتل پالاس تاناتوسداستان هتل پالاس تاناتوس اثر نویسنده مشهور فرانسوی آندره مورواژان مونیه پرسید: «سهام فولاد؟»یکی از دوازده خانمِ ماشیننویس جواب داد: «یک...
داستان خوشاقبال نویسنده: آنتون چخوفقطارِ مسافربری از ایستگاهِ «بولوگویه» که در مسیر خطِ راهآهنِ «نیکولایوسکایا» قرار دارد، بهحرکت در آمد. در یکی از واگنهای د...